در بلندترین نقطه در هیمالیا
آنجا که کولاک بادها،
گاومیشها را چون بادکنک به هوا میبرند،
چادری علم خواهم کرد
با پایههای محکمتر از پایههای اهرام ثلاثه !
دو رنگ !
زردُ بنفش !
نه زرد طلا وُ نه زردچوبه ،
زردی خورشیدی از منظومههای دور ِ دور،
در نقطهیی کور !
نه هابِل خواهدش دید
و نه نوادگان ریزُ درشتش !
و بنفش…
بنفش ِ غروب ستارههای در چرخشی خاص !
آنگاه
خوشگلترین پاپ را خواهم گفت ،
برای نکاح ِ تو بیاید !
به شرطی که اعظم باشد !
پاپی بی اعتیاد ،
نه به خواب ،
نه به بیداری !
با شولایی آسمانی ،
که به اخم ِ نفرینش
دیوانه شوند همه رایانهها !
پاپی شبیه مسیح
با شکن ِ گیسوان ُ نفرین لبخندش !
انگشت ناز به گونه
و بازی ِ روسریات در کولاک !
ببیند یا نبیند ،
باید تجدید نظر کند شکسپیر
در شخصیت کلئوپازا…
و من دست بر کمر
با شمشیر مرصع ِ آویزان
دروغی دیگر را ،
به میلیونها دروغ ِ پیران دیگر وقایع اضافه میکنم !
بازدید دیروز : 180
کل بازدید : 557272
کل یاداشته ها : 1051