از این راه انسان کامل شدند
همان مردمان کُله مخملی
همان مردم «چاکرم داشعلی»
به شعبانِ بیمخ، به طیب قسم
به داش فرمون و داش مصیب قسم
به زنجیر و گزلیک و تیغ و قمه
که ابزار الواط بود آن همه
الهی به آن دستمالِ تمیز
که سازد مرا پیش خاصان عزیز
به آن دستمالی که این روزگار
فراوان شدهست و عوض کرده کار
همانی که در جیب الواط بود
سجلّ همه مردم لات بود
همانی که در یزد میبافتند
عزیزان از آن شغلها یافتند
الهی به چاقوی قیصر قسم
کمک کن که من هم به حالی رسم
(کنون چاقوی تیز ناید به کار
فقط میکند پوست را از خیار!)
الهی به نامردی مردمان
کزین وضع و بدبختیام وارهان
در این کوچه خلوتِ پیچپیچ
نمانده است این بنده را عشق، هیچ
مرا از غم و غصه آزاد کن
خرابِ دلِ بنده آباد کن
چو دانیم پایانِ کار است هیچ
بیا تا بنوشیم چندی سنایچ
سنایچی به من ده که حال آورد
کرامت فزاید کمال آورد
سنایچ خانه از شور خالی شده است
گرفتار آشفته حالی شده است
سنایچ خانه زین پیش این سان نبود
مبادا چنین بیصدا و سرود
سنایچی بیاور که از من دگر
نباشد در اینجا سنایچ نوشتر
سنایچی به من ده که خوشدل شوم
رُخم سرخ گردیده خوشگل شوم
سنایچی که قیصر از آن مست کرد
زد و دشمن خویش را پست کرد
سنایچی که تلخ است و شیرین بیان
کند بنده را شهره عاشقان
بیاور سنایچی و در جام ریز
درونش دو قطعه یخ پاک نیز
به همراه کشکبادمجان و سیر
بده تا روم بر فلک شیر گیر
دو گالن سنایچ دگر هم بیار
که دلگیرم از گردش روزگار
*
خدا را ببخشید این بنده را
همین شاعر شوخ و شرمنده را
ببخشید وقت شما صرف شد
ببخشید وقت شما صرف شد
بازدید دیروز : 1072
کل بازدید : 559000
کل یاداشته ها : 1051