مدیر به منشی میگه برای یه هفته باید بریم مسافرت کارهات رو روبراه کن
منشی زنگ میزنه به شوهرش میگه: من باید با رئیسم برم سفر کاری, کارهات رو روبراه کن
شوهره زنگ میزنه به دوست دخترش, میگه: زنم یه هفته میره ماموریت کارهات رو روبراه کن
معشوقه هم که تدریس خصوصی میکرده به شاگرد کوچولوش زنگ میزنه میگه: من تمام هفته مشغولم نمیتونم بیام
پسره زنگ میزه به پدر بزرگش میگه: معلمم یه هفته کامل نمیاد, بیا هر روز بزنیم بیرون و هوایی عوض کنیم
پدر بزرگ که اتفاقا همون مدیر شرکت هست به منشی زنگ میزنه میگه مسافرت رو لغو کن من با نوه ام سرم بنده
منشی زنگ میزنه به شوهرش و میگه: ماموریت کنسل شد من دارم میام خونه
شوهر زنگ میزنه به معشوقه اش میگه: زنم مسافرتش لغو شد نیا که متاسفانه نمیتونم ببینمت
معشوقه زنگ میزنه به شاگردش میگه: کارم عقب افتاد و این هفته بیکارم پس دارم میام که بریم سر درس و مشق
پسر زنگ میزنه به پدر بزرگش و میگه: راحت باش برو مسافرت, معلمم برنامه اش عوض شد و میاد
مدیر هم دوباره گوشی رو ور میداره و زنگ میزنه به منشی و میگه برنامه عوض شد حاضر شو که بریم مسافرت
سوال یک
شما به طرف خانه ی کسی که دوستش دارید می روید
دو راه برای رسیدن به آنجا وجود دارد
یکی کوتاه و مستقیم است که شمارا سریع به مقصد میرساند و خسته کننده است
اما راه دوم به طور قابل ملاحظه ای طولانی تر است ولی پر از منظر زیبا و جالب
حال شما کدام راه را برای رسیدن به خانه محبوبتان انتخاب میکنید؟؟
راه کوتاه یا بلند؟
سوال دو
در راه دو بوته گل رز میبینید
یکی پر از رزهای قرمز و دیگری پر از رزهای سفید
شما تصمیم میگیرید که بیست شاخه از رزها را برای او بچینید
چند تا را سفید و چند تا را قرمز انتخاب میکنید؟
(شما میتونید یا همه را یک رنگ انتخاب کنید یا از ترکیب دو رنگ)
سوال سه
بالا خره شما به خانه او می رسید.
یکی از افراد خانواده در را بر روی شما باز میکند
شما میتوانید از آنها بخواهید که دوست شما را صدا بزند
یا اینکه خوتان او را خبر میکنید
حالا چیکار میکنید؟
سوال چهارم
شما وارد منزل شده به اتاق او میروید
ولی کسی آنجا نیست پس تصمیم میگیرید که رزها را همان جا بگذارید.
ترجیح میدهید آنها را لب پنجره بگذارید یا روی تخت؟؟
سوال پنجم
شب می شود شما او هر کدام در اطاق های جدا گانه ای میخوابید
صبح زمانی که بیدار میشوید به اطاق او میروید
به نظر شما وقتی که به آنجا بروید او خواب است یا بیدار؟؟
آخرین سوال
وقت برگشتن به خانه است
آیا راه کوتاه و ساده را انتخاب میکنید یا ترجیح میدهید از راه طولانی و جالب تر بروید؟
و اکنون جوابها
1. راه نمایانگر حالت عاشق شدن شماست. اگر راه کوتاه را انتخاب کنید، یعنی اینکه خیلی زود و به آسانی عاشق می شوید. اگر راه طولانی را انتخاب کنید، شما برای خودتان زندگی می کنید و زود در دام عشق گرفتار نمی شوید.
2. شمارش تعداد گل های قرمز نمایانگر میزان دَهِش شما در رابطه تان است، و تعداد گل های سفید نمایانگر توقعات شما از طرف مقابل است. اگر 18 شاخه گل قرمز و 2 شاخه گل سفید انتخاب کنید، یعنی در رابطه %90 دهش دارید و درعوض فقط %10 توقع دارید.
3. این سوال نمایانگر رفتار شما در برخورد با مشکلاتی است که در رابطه تان پیش می آید. اگر از اعضای خانواده می خواستید که دوستتان را صدا کند، یعنی فردی هستید که از ایجاد مشکلات در رابطه احتراز می کنید و درصورت وقوع مشکل، امیدوارید که به خودی خود حل شود. اما اگر خودتان برای صدا کردن دوستتان می روید، یعنی فردی رک و راست تر هستید و برای حل مشکلات فوراً اقدام می کنید.
4. محلی که برای گذاشتن گل ها انتخاب میکنید، نمایانگر میزان علاقه ی شما برای ملاقات کردن دوست پسر/دوست دخترتان است. اگر گل ها را روی تختخوابش بگذارید یعنی دوست دارید او را زود به زود ببینید. اما اگر آنها را روی طاقچه ی پنجره بگذارید یعنی دوست ندارید او را مداوماً یا زیاد ملاقات کنید.
5. این سوال نمایانگر نگرش شما به شخصیت طرف مقابلتان است. اگر ببینید که خواب است، شخصیت دوست پسر/دوست دخترتان را می پسندید و او را همانطور که هست دوست دارید. اما اگر ببینید که بیدار است، شما می خواهید که دوستتان برای شما تغییر کند.
6. راه برگشت به خانه نمایانگر این است که چه مدت در رابطه ی عشقیتان می مانید. اگر راه کوتاه را انتخاب کنید، یعنی خیلی ساده و زود از کسی دل می کنید و رابطه تان را بر هم می زنید. اما اگر راه طولانی تر را انتخاب کنید، طولانی تر در رابطه هایتان میمانید.
سوال ها :
مسئله 1 - فرض کنید راننده یک اتوبوس برقی هستید . در ایستگاه اول 6 نفر وارد اتوبوس می شوند ، در ایستگاه دوم 3 نفر بیرون می روند و پنج نفر وارد می شوند . راننده چند سال دارد ؟
مسئله 2 - پنج کلاغ روی درختی نشسته اند ، 3 تا از آنها در شرف پرواز هستند . حال چه تعداد کلاغ روی درخت باقی می ماند ؟
مسئله 3 - چه تعداد از هر نوع حیوان به داخل کشتی موسی برده شد ؟
مسئله 4 - شیب یک طرف پشت بام شیروانی شکلی ، شصت درجه است و طرف دیگر 30 درجه است . خروسی روی این پشت بام تخم گذاشته است . تخم به کدام سمت پرت می شود ؟
مسئله 5 - این سوال حقوقی است . هواپیمایی از ایران به سمت ترکیه در حرکت است و در مرز این دو سقوط می کند ، بازمانده ها را کجا دفن می کنند ؟
مسئله 6 - من دو سکه به شما می دهم که مجموعش 30 تومان می شود. اما یکی از آنها نباید 25 تومانی باشد . چطور ؟
مسئله 1 - راننده اتوبوس هم سن شما باید باشد . چون جمله اول سوال می گوید " تصور کنید که راننده اتوبوس هستید . "
مسئله 2 - همه کلاغ ها ، چون آنها فقط " در شرف پرواز " هستند و هنوز از روی درخت بلند نشده اند..( اگر جواب شما 2=3-5 بوده بدانید دوباره محاسبات جلوی تفکرتان را گرفته است.)
مسئله 3 - هیچ . آن نوح بود که حیوانات را به کشتی برد و نه موسی ( "چه تعداد " جلوی فکر کردن شما را گرفته است.)
مسئله 4 - هیچ کدام . خروس ها که تخم نمی گذارند.اگر شما سعی کردید جواب توسط محاسبات و مقایسه اعداد بدست آورید ، شما دوباره به وسیله اعداد منحرف شدید.
مسئله 5 - بازمانده ها را دفن نمی کنند . آنها جان سالم بدر برده اند . شما به وسیله کلمات حقوقی و دفن کردن منحرف شده اید.
مسئله 6 - یک 25 تومانی و یک 5 تومانی . به یاد بیاورید ( فقط یکی از آنها ) نباید 25 تومانی باشد و همین طور هم هست . یک سکه 5 تومانی داریم . شما با عبارت " یکی از آنها نباید … " فریب خوردید
شبنم:ِ وا!... خاک بـرسرم! چــرا داری مثــل ابـر بهـار گریـه می کـنی؟!
لالـه: خـدا منـو می کشـت این روزو نـمی دیدم. (همچـنان به گریـه ی خود ادامــه می دهـد.)
شبنم: بگـو ببـینم چی شـده؟
لالـه: چی می خواســتی بشـه؟ امروز نـتیجه ی امتـحان <آناتومی!!!> رو زدن تــو بُــرد. منــی که از 6 مـاه قبـلش کتابامـو خورده بــودم، مـنی که بـه امیـد 20 سر جلـسه ی امتحــان نشـسته بودم، دیــدم نمــره ام شـده 19!!!!!! ( بر شـدت گریه افزوده می شــود)
شبنم: (او را در آغــوش می کشـد) عزیـزم... گـریه نـکن. می فهـممت. درد بـزرگیــه! (بغـض شبنم نیز می ترکـد) بهتـره دیگـه غصه نخـوری و خودتـو برای امتحـان فـردا آمـاده کنـی. درس سخت و حجیــمیـه. می دونی کـه؟
لالـه: (اشک هایش را آرام آرام پـاک می کنـــد) آره. می دونـم! امـا من اونقــدر سـر ماجـرای امـروز دلم خـون بـود و فقط تونـستم 8 دور بخـونم! می فهـمی شبنم؟فقط 8 دور... (دوبـاره صـدای گریـه اش بلـند می شود) حالا چه جــوری سرمـو جلوی نـازی و دوستـاش بلـند کنـم؟!!
شبنم: عزیزم... دیگــه گریه نکن. من و شهــره هم فقط 7 - 8 دور تـونســتیم بخـونیم! ببـین! از بـس گریه کردی ریـمل چشمــای قشـنگ پاک شـد! گریـه نکن دیـگه. فکـر کردن به ایـن مســائل کـه می دونـم سخــته، فایده ای نـداره و مشــکلـی رو حـل نـمی کنـه.
لالـه: نـمی دونـم. چـرا چنـد روزیـه که مثـل قدیم دلـم به درس نـمیره. مثـلاً امـروز صبــح، ساعـت 5/7 بیـدار شـدم. باورت مـیشه؟!
(در همیــن حال، صـدای جیــغ و شیـون از واحـد مجـاور به گوش می رسـد. اسـترس عظیـمی وجـودِ شبنم و لالـه را در بر می گیــرد!دخـتری به نـام «فرشــته» با اضـطراب وارد اتـاق می شـود.)
شبنم: چی شـده فرشــتـه؟!
فرشــته: (با دلهــره) کمـک کنیـد... نـازی داشت واسـه بیــستمـین بـار کتــابشـو می خـوند که یـه دفعــه از حـال رفت!
شبنم: لابــد به خـودش خیلی سخــت گرفته.
فرشــته: خب، منــم 19 بـار خونـدم. این طـوری نـشدم! زود باشیــد، ببـریـمش دکتــر.
(و تمــام ساکنـین آن واحـد، سراسیـمه برای یاری «نــازی» از اتـاق خارج می شـونـد. چـراغ ها خامـوش می شود.)
شـب – خوابــگاه پســران – سکــانـس دوم:
(در اتـاقی دو پـسر به نـام های «مهـدی» و «آرمــان» دراز کشــیده انـد. مهـدی در حال نصـب برنـامه روی لپ تـاپ و آرمـان مشغــول نوشــتـن مطالبی روی چـند برگـه است. در هـمین حـال، واحدی شـان، «میـثــاق» در حـالی که به موبایـلش ور می رود وارد اتــاق می شـود)
میثـــاق: مهـدی... شایـعه شـده فـردا صبــح امتـحان داریـم.
مهـدی: نـه! راســته. امتـحان پایــان تــرمه.
میثــاق: اوخ اوخ! مــن اصـلاً خبـر نـداشـتم. چقـدر زود امتـحانا شـروع شــد.
مهـدی: آره... منــم یه چنـد دقـیقه پیـش فهمـیدم. حالا چیــه مگـه؟! نگـرانی؟ مگـه تو کلاسـتون دختـر نداریـد؟!
میثــاق: مـن و نـگرانی؟ عمــراً!! (بـه آرمــان اشــاره می کنـد) وای وای نیگــاش کـن! چه خرخـونیــه این آقـا آرمـان! ببیــن از روی جـزوه های زیـر قابلمــه چه نـُـتی بـر می داره!!
آرمـــان: تـو هم یه چیزی میگــیا! ایـن برگـه های تقـلبه کـه 10 دقیـقــه ی پیـش شـروع به نـوشتـنــش کردم. دختــرای کلاس مـا که مثـل دختـرای شما پایـه نیســتن. اگـه کسی بهت نـرسوند، بایــد یه قوت قلــب داشته باشی یا نـه؟ کار از محکـم کاری...
مـهدی: (همچــنان که در لپ تاپــش سیــر می کنـد) آرمــان جـون... اگه واسـت زحمـتی نیست چنـد تا برگـه واسه مـنم بنـویس. دستـت درست!
(در همیـن حــال، صـدای فریـاد و هیاهـویی از واحـد مجـاور بلـند می شود. پسـری به نـام «رضـا» با خوشحـالی وسط اتـاق می پـرد)
میـثــاق: چـت شده؟ رو زمــین بنـد نیـستی!
رضــا: پرسپولیس همین الان دومیشم خورد!!!
مهـدی:اصلا حواسم نبود.توپ تانک فشفشه پرسپولیسی ابکشه!!!
و تمــام ساکنیـن آن واحـد، برای دیـدن ادامـه ی مسـابقـه به اتاق مجـاور می شتـابنـد. چراغ هـا روشــن می مانند
1- در یک سیستم دولتی؛ سعی کنید «لال بودن» را تمرین کنید! این تمرین در میزان عزیز بودن شما بسیار موثر است.
2- در یک سیستم دولتی؛ هیچگاه کارمندان را با یکدیگر مقایسه نکنید؛ چون قطعا شاهد تبعیض خواهید بود.
3- در یک سیستم دولتی؛ اگر مدیرتان 3 یا 4 ایراد دارد انتظار رفتنش را نکشید، چون قطعا نفر بعدی او 43 ایراد دارد!
4- در یک سیستم دولتی؛ می توانید با کارهای کم و کوچک، محبوبیت فراوانی به دست آورید؛ فقط کافی است «زبان» خود را تقویت کنید!
5- در یک سیستم دولتی؛ ممکن است که هر چه بیشتر کار کنید، بیشتر خوار و خفیف باشید.
6- در یک سیستم دولتی؛ با اشکالات سازمانتان بسازید و هرگز آنها را با مدیرتان در میان نگذارید؛ درغیر این صورت یک مشکل دیگر به سازمان اضافه می شود. آن مشکل، شما هستید!
7- در یک سیستم دولتی؛ اشتباهات یک مدیر را هیچگاه به مدیر دیگر نگویید؛ در غیر اینصورت بجای یک مدیر، دو مدیر در مقابل شما موضع گیری خواهند کرد.
8- در یک سیستم دولتی؛ با انجام کارهای مختلف و فعالیتهای به موقع، نظم شما تشخیص داده نمی شود؛ بلکه برای این کار راههای ساده تری هم هست. مثلا فقط کافیست همیشه میز کارتان را منظم نگه دارید!
9- در یک سیستم دولتی؛ اضافه بر کارهای معمول کار اضافه ای انجام ندهید؛ در غیر اینصورت انتظار پاداش بیشتری نیز نداشته باشید.
10- در یک سیستم دولتی؛ همیشه حرفها (فرمایشات) مدیرتان را تایید کنید، حتی اگر از نظر او «ماست، سیاه باشد!»
11- در یک سیستم دولتی؛ تنها کاری که واجب است سریع انجام دهید، کاری است که مدیر شما شخصا از شما خواسته است.
12- در یک سیستم دولتی؛ تنها انگیزه ای که می تواند شما را وادار به کار کند «کسب روزی حلال» است.
13- در یک سیستم دولتی؛ آسه برو، آسه بیا، که گربه شاخت نزنه؛ مگر اینکه با گربه نسبتی داشته باشید!
نه کد برای refresh کردن وبلاگتون برای هر چند مدتی که خدتان معین کنید.آنرا از زیر copy کنید ودر body وبلاگتون قرار دهید.
نکته:میتوانید به جای عدد 10 در این کد هر عدد دیگری را به ثانیه بگذارید.
به کمک این کد شما یک دکمه برای بازدید کننده ی سایت یا وبلاگتان اضافه می نمایید که وی با کلیک برروی آن، آیدی شما در یاهو را به Add List خود در یاهو مسنجر اضافه می نماید. پس با ما همراه باشید.
من را به Add List یاهو خود اضافه کنید! |
برای مشاهده آموزش و دریافت کد به ادامه مطلب بروید :
سلام امروز کد لینک باکس دونی متحرک رو براتون گذاشتم
برای اینکه لینک باکس ها در جایی منظم قرار بگیرند و زیاد صفحه رو اشغال نکنند می تونید کد لینک باکس ها را درون این کد قرار دهید و نظم خاصی به وبلاگ یا سایت خود بدید
?ـاز دست کاری این کد خود داری کنید
?ـدرجایی که نوشته شده لینک باکس کد لینک باکس رو قرار دهید
بازدید دیروز : 35
کل بازدید : 556753
کل یاداشته ها : 1051